۱۳۸۹ شهریور ۱۷, چهارشنبه

دسیسه‌ی کودتا

* نگاهی به مسیری که به سقوط دولت ملی محمد مصدق انجامید


گزارشی از نفیسه زارع‌کهن

سال در شرایطی در سرزمین کویری ایران تحویل شد که هیچ کس را گمان آن نمی‌رفت که  چند ماهی نگذشته قرار است کودتایی رخ دهد که نه تنها زندگی مردم که  تاریخ سرزمینی را زیر و رو کند. سال پر حادثه 31 زمانی پایان گرفت که افزون بر پیروزی‌هایی که  برای ایران در صحنه‌ی جهانی و در افکار عمومی‌ جهان برای ایرانیان به دست آمده بود، در داخل کشور نیز شور استقلال‌خواهی مردم می‌رفت که به بار نشیند.

اوضاع اقتصادی کشور با همه فشارهایی که انگلیس وارد آورده بود، سرانجام به ساحل ثبات و وضعیتی امیدبخش رسیده بود  و با وجود محاصره‌ی اقتصادی و محروم شدن خزانه‌ی دولت از ذخیره‌ی ارزی خود، آمار نشان می‌داد که شاخص هزینه‌ی زندگی در سال 1330 نسبت به سال پیش تنها 8 درصد افزایش داشته است  و در سال 31 هم افزایشی بیش از 7 درصد را نشان نمی‌داد، این به معنای پیروزی دولت ملی بر تورم بود، کاری که هیچ دولت دیگری پس از آن نتوانست در ایران تکرار کندٰ تنها کافیست به آمار نگاهی کنیم.

در سال‌های پس از سقوط دیکتاتوری رضا شاه گاه هزینه‌ی زندگی تا 50 درصد در یک سال ترقی کرده بود و از سوی دیگر در حالی که سال 1329 مملکت با 24/6 میلیارد ریال واردات و 49/3 میلیارد صادرات ،75/2  میلیارد کسری موازنه داشت؛ در سال 30 این دو رقم به 01/7 واردات و 32/4 میلیارد صادرات رسید که موازنه‌ی منفی آن 69/2 میلیارد بود. سال 31 مملکت در مقابل 03/5 میلیارد واردات، دارای 75/5 میلیارد صادرات شده بود و این مهفومی‌ جز پیروزی دولت مردمی مصدق نداشت، این برای نخستین بار و یا شاید آخرین بار در طول تاریخ 200 ساله‌ی دولت مدرن در کشور بود که صادرات ایران از واردات آن فزونی گرفت، رخ‌داد میمونی که دیگر هرگز تکرار نشد. با وجود چنین آمار خیره کننده که فضای اقتصادی سالم در کشور را تایید می‌کرد اما نمی‌توان انکار کرد که  به سبب توزیع نامناسب درآمدها، هم چنان بیکاری و تورم و گرانی بر طبقه‌ی پایین و فقیر جامعه فشاری زیاد را وارد می‌کرد. شور خودکفایی و بالا بردن تولیدات صنعتی و کشاورزی بازده‌‌ی اقتصادی را افزون کرده بود اما سود آن یکسره به جیب مالکان و سرمایه‌دارانی وابسته به دربار و نه مستقل و مردمی ‌می‌رسید. از سوی دیگری کارخانه‌های کوچک  که با مواد اولیه‌ی داخلی کار می‌کردند، نیز توانسته بودند به تولیدی گاه تا چند برابر  گذشته برسند، برای نمونه می‌توان از رشد بی‌سابقه تولیدات کارخانه‌های پشم‌بافی نام برد که پیش‌تر بازار آن دربست در اختیار منسوجات انگلیسی بود و یا توسعه‌ی کارگاه‌های صنعتی کوچکی مانند اتاق‌سازی اتومبیل و گسترش  صنایع دستی کشور. با این حال ناراضیانی نیز وجود داشتند، کسانی که از آسیب دیدن تجارت خارجی زیان جدی دیده بود، بازاریان و واردکنندگان، تحریم سبب گرانی کالاهای خارجی و عدم استقبال مردمی ‌می‌شد. البته به نظر می‌رسد که آن چه بیش از گرانی و فقر بر مردم شهرها که در سقوط یا استقرار دولت‌ها نقش تعیین کننده داشتند، گران می‌آمد، ناامنی، اغتشاش، تظاهرات هر روزه و بلواهای مصنوعی بود؛ هیزم همه‌ی آن‌ها را وابستگان به نظام توتالیتر با پول کشورهای خارجی مخالف جنبش ملی فراهم می‌آوردند.

در مقابل توطئه آنان اما جنبش ملی ایرانیان دارای هیچ سازماندهی سیاسی و گروه‌های منظم قدرتمندی نبود. دو حزب مهم سیاست آن روزگار که «توده» و «زحمت‌کشان» نام داشتند گرچه موافقت با دولت را فریاد می‌کردند اما اسناد تاریخ گواهی می‌دهد که برخی جریان‌های موجود در این دو حزب نیز به دنبال براندازی دولت ملی با کودتایی روسی بودند. به این ترتیب آن‌ها در عمل بر دردسرها می‌افزودند. می‌توان گفت تنها چیزی که دولت مصدق را سرپا نگاه می‌داشت، شور استقلال‌طلبی مردم بود که با پیامی‌از سوی مصدق یا اعلامیه ای به امضای کاشانی آن‌ها را به صحنه می‌آورد و توطئه‌ها را خنثی می‌کرد. با این وجود مصدق که از حزب‌بازی گریزان بود، هرگز هیچ تشکیلات و سازماندهی منظم و منسجمی‌برای مردم هوادار خود شکل نداد و مقام روحانی کاشانی نیز او را از چنین حرکتی برکنار می‌کرد هر چند که در مرداد 32 کاشانی آشکارا دیگر خواهان سقوط دولت بود. در برابر دسیسه‌گران روز به روز منسجم‌تر، بابرنامه‌تر و فعال‌تر می‌شدند، این کودتایی سرشار از سودهای هنگفت اقتصادی و سیاسی بود که بسیار نابخردانه می‌نماید اگر آن را در یک روز و یک ماه چکیده کنیم، کودتاگران به مانند همیشه از ماه‌ها پیش طرح توطئه را می‌ریختند و پازل‌های آن را کنار هم می‌چیدند.

در نوروز 32 نخست کودتاگران توانستند کاشانی را از جرگه‌ی هواداران دولت ملی خارج سازند و بر خود ببالند که ضربه‌ای اساسی را بر پیکر نهضت وارد کردند. این خبری بود که سبب آغاز شمارش معکوس "کودتا"می‌شد ورنه تا اتحاد و اتفاق مصدق و کاشانی باقی بود تصور چنین رخ‌دادی نیز محال به نظر می‌آمد .این آسیب‌پذیری را افزون بر توطئه‌های هر روزه‌ی انگلیس، جاه‌طلبی و قدرت‌خواهی کسانی شدنی کرد که در بیت کاشانی و نزدیکی مصدق جمع شده بودند، آن‌ها هر روز بر آتش اختلاف دمیدند، چنان که دشمنی و افترا، کار هر روزه‌ی روزنامه‌های وابسته به هر دوی آن‌ها شده بود. نشریه‌های «به سوی آینده»، «شورش»، «پرخاش»، «چلنگر»، «نیروی سوم»، «جبهه‌ی آزادی» و.. با نشریه‌های توده‌ای هم‌راه و هم‌صدا شده بودند و به بهانه‌ی هواداری از دولت مصدق مقالات تندی علیه کاشانی منتشر کردند اما در آن سو هم  «نبرد ملت»، «آتش»، «شاهد»، «پرچم اسلام» و ... ناجوانمردانه به بهانه‌ی پشتیبانی از کاشانی علیه مصدق تیغ برکشیدند. در نهایت نیز کار بیت کاشانی به جایی رسید که در 28 مرداد بسیاری از آشوب‌گران تهران چونان دار و دسته‌ی شعبان جعفری و طیب حاج‌رضایی با بهره‌گیری از نام او به خیابان‌ها ریختند. در این چنین فضای آکنده‌ای از درگیری و تشنجی مصدق می‌کوشید مبارزه با انگلستان را پیش ببرد اما درگیری‌های داخلی امکان هر مانوری را از او می‌گرفت. افزون بر این مصدق نه می‌خواست  و نه می‌توانست به امتیازهایی که شوروی و بلوک شرق حاضر به دادن به آن‌ها شده بود، روی خوش نشان دهد و از سوی دیگری هم دولت توان برآورد ساختن برنامه‌های انقلابی خود را نداشت. یک راه باقی می‌ماند و آن  ادامه دادن به سبک گذشته و دل خوش ساختن به تضاد میان آمریکا و انگلستان بود، جمهوری‌خواهان اما در ایالت‌های متحد آمریکا بر سر کار آمدند تا این امید هم به ناامیدی بدل شود و به این ترتیب در مجالی دلنشین، انگلیس شکست خورده ماشین توطئه را به کار انداخت.

چرا انگلیس؟ چرا کودتا؟

به گفته‌ی ویلیام روجر لوییس نویسنده کتاب «مصدق ،نفت و ناسیونالیسم» انگلستان تنها یک ماه و نیم پس از به قدرت رسیدن مصدق برنامه‌ی محرمانه‌ی خود را علیه وی آغاز کرد چه، انگلستان تنها راه حل مساله‌ی نفت را «خلع دولت مصدق» می‌دانست و شرکت نفت انگلیس و ایران نیز با آن موافق بود. جکسون  در ژوئن ۱۹۵۱ برای گفت‌وگو با مقام‌های ایرانی به تهران آمد اما نتوانست هیچ نتیجه‌ی مساعدی به دست آورد و پس از بازگشت به لندن در کنفرانسی خبری خود گفت: «تا هنگامی‌که دولت دکتر مصدق قدرت در تهران قدرت را در دست دارد، نمی‌توان به از سرگیری گفت‌وگو و به نتیجه رسیدن آن امیدوار بود». این سخنان خط مشی انگلیس‌ها را به خوبی نشان می‌دهد.

آن‌ها البته برای رسیدن به هدف در چندین جبهه می‌جنگیدند و ورای راه‌های دیپلماتیک و دسیسه‌های پی در پی، به راه حل‌های غیرسیاسی هم توجهی داشتند که ارجاع اختلاف با دولت مصدق به دیوان بین‌المللی دادگستری و شورای امنیت ریشه در همین توجه داشت، هر چند که نتیجه‌ای برای انگلیس به دست نیامد. با افزایش فشار اقتصادی بر ایران، بریتانیا بر تهدیدهای نظامی خود را افزود. چهارهزار چترباز انگلیسی تنها در ده روز به مدیترانه شرقی فرستاده شدند، رزمناو ماریتوس و ناوهای ورن و فلامینگو به سواحل ایران گسیل و عراق به عنوان مرکز تمرکز نیروهای نظامی انگلیس برای حمله به ایران برگزیده شد.  اسناد منتشر شده از سوی وزارت خارجه‌ی انگلیس در دهه‌های اخیر توضیح می‌دهد که طرح «اشغال آبادان» را بریتانیا طراحی و از پیش آماده کرده بود، مرکزی استراتژیک که بزرگ ترین پالایشگاه نفتی ایران و خاورمیانه به شمار می‌رود. انگلیسی‌‌ها اما پیش از آغاز عملیات نظامی، موضوع را با پرزیدنت ترومن مطرح ساختند و دولت آمریکا نپذیرفت که شریک  چنین اقدام رادیکالی باشد و ازانگلیسی‌ها پشتیبانی کند چرا که به گمان ترومن، مداخله‌ی نظامی ‌در ایران به حمله‌ی اتحاد شوروی می‌انجامید. این گونه بود که بریتانیای ناامید از راه حل‌های سیاسی و نظامی، کودتا را چون یک راه نجات به بررسی گذاشت و درتیرماه سال 31 هنگامی‌که با اعتراض‌های گسترده‌ی مردمی به نخست‌وزیری چند روزه‌ی قوام‌السلطنه، مصدق دگر بار پست نخست‌وزیری را در اختیار گرفت، انگلیس مهر تایید بر به جریان افتادن دسیسه‌ی کودتا زد. جرج میدلتون  کاردار سفارت انگلیس در تهران در گزارشی به وزارت خارجه‌ی بریتانیا آورد: «برای جلوگیری از افتادن ایران به دامان کمونیسم، تنها راه حلی که می‌ماند، یک کودتای نظامی است».

آمریکا؛ اتکای مصدق، پشتیبان انگلیس

محمد مصدق به کمک و پشتیبانی آمریکا امیدوار بود. او گمان می‌کرد که آمریکا در راه تشکیل امپراتوری جهانی خود، انگلیس را پشت سر می‌گذارد اما انگلیسی‌ها با پسران عموی یانکی خود قرابت بیش‌تری داشتند. آن‌ها برای جلوگیری از تایید ملی شدن صنعت نفت ایران می‌کوشیدند آمریکا را به سوی خود کشانند و این در حالی بود که برای حل مساله نفت، آمریکایی‌ها به استفاده از دیپلماسی تمایل داشتند، یک بار پرزیدنت ترومن با مداخله‌ی نظامی انگلیس‌ها مخالفت کرد و برای برقراری گفت وگو میان دو سوی نبرد، مشاور خود، "آورل هریمن" را به ایران فرستاد، هرچند که اوی هم نتیجه ای به دست نیاورد.

دولت بریتانیا اما پاپس نکشید و در تلاش سیاسی خود برای به دست آوردن همکاری دولت آمریکا، روی خطر نفوذ کمونیست‌ها در ایران تکیه کرد. این دولت می‌کوشید ترس را از روح و جوهره‌ی آمریکایی‌ها که باور داشتند، سقوط مصدق کمونیست‌ها را به قدرت می‌رساند، بیرون کند و این گونه بود که برای رسیدن به نتیجه‌ای چشم‌گیر، پس از قطع روابط انگلیس و ایران، وودهاوس به واشنگتن رفت و کوشید مقام‌های آمریکایی و پشتیبانی سیا را جلب نماید. وودهاس برای آمریکایی‌ها حتا از خطر کودتای توده‌ای‌ها علیه مصدق افسانه‌ها ساخت و کوشید تا دل آن‌ها را خالی کند.

به این ترتیب بود که روزولت، رییس عملیات سیا در خاورمیانه، در مسیر بازگشت از تهران برای گفت‌وگو با مقام‌های انگلیسی در لندن توقف کرد و چنین بود که برای نخستین بار طرحی که هدف آن سقوط دولت محمد مصدق بود با روزولت مورد بحث قرار گرفت. اگرچه او به فوریت پس از بازگشت به واشنگتن، نتیجه‌ی این گفت‌وگوها را برای آلن دالس، معاون سیا توضیح داد اما پرزیدنت ترومن و آچسون، وزیر خارجه از آن چه در ذهن انگلیسی‌ها می‌گذشت، آگاه نشدند زیرا از یک سو آچسون شیفته‌ی مصدق شده بود و از سوی دیگر انتخابات ریاست جمهوری که بنا بود چندی دیگر برگزار شود، امکان این را می‌داد که جمهوری‌خواهان به قدرت برسند و در نتیجه فاستر دالس، برادر آلن دالس بر وزارت خارجه آمریکا تکیه زند. به همین سبب هم روزولت و آلن دالس نمی‌خواستند که دولت دموکراتی که به زودی جای خود را به رقیب می‌داد، در مسیر مخالفت با نقشه‌ی کودتا قرار بگیرد. اندکی بعد انتخابات ریاست جمهوری در ایالت‌های متحد آمریکا برگزار شد و آیزنهاور، کاندیدای حزب جمهوری‌خواه جای ترومن را گرفت و انگار که این مرغ شانس انگلیسی‌ها بود که می‌خواند. دولت بریتانیا خیلی زود موفق شد دولت تازه روی کار آمده در آمریکا را مجاب سازد که دولت مصدق به زیان غرب عمل می‌کند و این چنین راه را برای اجرای کودتایی علیه مصدق هموار کرد. سرانجام در سوم فوریه‌ی 1953، نمایندگان دولت بریتانیا و اینتلیجنس‌سرویس به واشنگتن آمدند و درباره‌ی طرح عملیاتی مشترک به نام عملیات آجاکس(Ajax) با آمریکایی‌ها به توافق رسیدند. آن‌ها حتا برای جلب مشارکت آمریکا در کودتا به پیشنهاد آمریکایی‌ها، ژنرال "فضل‌الله زاهدی" را به عنوان جانشین مصدق انتخاب کردند. سپس تصویب نهایی طرح مدنظر قرار گرفت و در پایان مارس ۱۹۵۳ این طرح را چرچیل، نخست‌وزیر و ایدن، وزیر خارجه‌ی بریتانیا و هم‌چنین آیزنهاور و جان فاستر دالس، وزیر خارجه‌ی آمریکا به تصویب رساندند. در ۲۵ ژوئن ۱۹۵۳، هم جلسه‌ی نهایی برای تصویب طرح اجرای کودتا در دفتر وزیر خارجه‌ی آمریکا برگزار شد و آمریکایی‌ها روی جزییات طرح اجرایی کنکاش نمودند و سرانجام هم آن را به تصویب رساندند. جان فاستر دالس محتوای طرح را چنین خلاصه کرد: «این طرح توضیح می‌داد که چگونه آن‌ها از دست مصدق خلاصی و رهایی خواهند یافت؛ پس از این تصویب نهایی، سیا مسوولیت اجرای طرح را به عهده گرفت و روزولت مامور فرماندهی عملیات کودتا شد».

طرح نخست کودتا چه بود؟

به گفته‌ی وودهاوس نماینده‌ی "ام ای سیکس" در ایران  که طراحی کودتا را هم به نوعی برعهده داشت ، انگلیسی‌ها در طرح خود دو بخش جداگانه اما هماهنگ را پیش‌بینی کرده بودند:

«1. تشکیلات افسران عالی‌رتبه‌ی ارتش و پلیس، نمایندگان مجلس شورا و سنا، تجار، سردبیران روزنامه‌ها، سیاست‌مداران سال‌خورده و نیز سردمداران تظاهرکنندگان: این نیروها همگی تحت سرپرستی سه برادران "رشیدیان" هدایت و سرپرستی می‌شدند که نفوذ زیادی در پارلمان و در بازار داشتند و از مدت‌ها پیش با حقوق ماهیانه ده هزار پوند، مامور تدارک مقدمات فروپاشی دولت مصدق و به انجام رسیدن کودتا بودند. آن‌ها باید کنترل تهران را به دست گرفته و مصدق و وزیرانش را بازداشت می‌کردند. در این بخش برخی از ایرانیانی که در خدمت بریتانیا بودند، نیز با رشیدیان همکاری داشتند. برای نمونه فردی که در جلسه‌های هیات وزیران ایران شرکت می‌کرد، تمامی‌تصمیم‌ها و گفت‌وگوهای محرمانه‌ی دولت مصدق را به سفارت بریتانیا گزارش می‌کرد.* هم‌چنین وودهاوس و همکاران وی از همکاری و پشتیبانی روزنامه‌نگاران خارجی نیز بهره‌مند بودند. او مخفیانه از راه مرز عراق، با مقدار بسیاری سلاح به ایران وارد شد و این سلاح‌ها در اطراف تهران، زیر خاک پنهان شدند تا  به‌گاه ضرورت آماده‌ی استفاده باشند.
2. سران عشایر: آن‌ها باید در شهرهای بزرگ جنوب به قدرت‌نمایی می‌پرداختند و در صورت مقاومت حزب توده، این افراد چند شهر کلیدی، مانند اصفهان و آبادان را به تصرف خود درمی‌آوردند ».
و این گونه بود که کودتا به جریان افتاد، در ساعت یک و سه دقیقه‌ی بامداد روز 25 مرداد. طرح البته در سایه‌ی درایت و خون‌سردی نخست‌وزیر مصدق و ابتکار و فداکاری سرهنگ ممتاز و سروان فشارکی و محافظان خانه‌ی نخست‌وزیر شکست خورد. یکی از دلایلش این بود که مصدق از طریق برخی عوامل توده ای در ارتش که خویشاوند او بودند، از توطئه‌ی کودتا باخبر شد وفرمان آماده‌باش را برای نیروی انتظامی‌صادر کرد، به این ترتیب حمله‌ی گارد شاهنشاهی به پایتخت با شکست مواجه شد. هم چنین  تاخیر در امضای احکام عزل مصدق و انتصاب زاهدی هم دلیل دیگر ناکامی‌کودتای روز 25 مرداد بود. اما آن چه که از همه مهم‌تر به نظر می‌آید، حضور گسترده‌ی مردم در پشتیبانی از محمد مصدق بود. کودتای نخست شکست خورد و عناصر آن یا دستگیر شدند و یا مخفی. به این ترتیب تهران در پی شکست کودتا، در روزهای 25 و 26 مرداد، شاهد تظاهرات و میتینگ‌های بسیاری از سوی ملی‌گرایان و هواداران حزب توده بود و در میان این تجمع‌های پی در پی اقدام‌هایی چون به آتش کشیدن مراکز وابسته به سلطنت، پایین کشیدن مجسمه‌های رضاشاه و محمدرضا و سردادن شعارهایی علیه شاه نیز بارها دیده شد. در چنین فضای ملتهبی مصدق هندرسن، سفیر کبیر آمریکا را خواست و در عصر روز 27 مرداد  بنا به گفته‌ی بسیاری از شاهدان، سفیر آمریکا را مورد عتاب فراوان قرار داد و عمل‌کرد دولت او را در جریان کودتای شکست خوره بسیار سرزنش کرد. سروان فشارکی(مهران) افسر محافظ منزل دکتر مصدق در خاطرات خود از این دیدار می‌نویسد:

«در این روز هندرسن به اتفاق علی پاشا صالح به خانه‌ی مصدق آمدند و گفت‌وگوهایی محرمانه با مصدق داشتند که هیچ گاه مطالب گفته شده در این جلسه فاش نشد. اگر روزی متن این مذاکرات فاش شود، شاید علت عدم تحرک و ناامیدی دکتر مصدق در مقابل کودتاچیان روز 28 مرداد معلوم گردد».

فردای آن روز طرح کودتا بار دیگر با دگرگونی‌های زنده شد. در صبح روز 28 مرداد عکس‌هایی منتشر شد که خبر از عزل مصدق و انتصاب زاهدی به نخست‌وزیری می‌داد. به یک بارها افکار عمومی‌ علیه مصدق تهییج شد، تبلیغات گسترده‌ای به راه افتاد که شاه به سبب «تهدید جانی» از سوی مصدق ایران را ترک کرده است. هم زمان برادران رشیدیان با جمع آوری اراذل واوباش، دار و دسته‌ی شعبان بی‌مخ‌ و قداره‌بندهای باشگاه‌ها و بعضی از محله‌های جنوب تهران با راه انداختن 4 دسته نقاط حساس شهر را در اختیار گرفتند. روزولت نیز با گذاشتن اسلحه‌ی کمری خود بر شقیقه‌ی یکی از فرماندهان تانک، نخستین تانک کودتای 28 مرداد را به خیابان‌ها کشانید و بدین شکل، کودتای 28 مرداد آغاز شد؛ دیری نپایید، تا ظهر همان روز تهران به کنترل کودتاچیان در آمد و دولت محمد مصدق سقوط کرد.

و به این ترتیب دیگر کار به پایان رسیده بود؛ پیروزی کودتا سرآغاز دورانی شد که توتالیتریسم و دیکتاتوری تمام بدنه‌ی نظام و کشور را در کام خود گرفت، دوران سخت استبداد و بی‌داد.

* این شخص براساس مستندهای تاریخی یکی از کارکنان عادی دولت بوده و در میان وزیران دولت مصدق و مقام‌های عالی‌رتبه نبوده است.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر