۱۳۸۹ مهر ۸, پنجشنبه

جهان پارادوکسیکال

رضا . ط . جلودارزاده
آمده‌ایم تابگوییم:
یکم؛ در چارچوب «قانون اساسی» چون تنها سند مکتوب در تنظیم روابط و سازمان‌دهنده‌ی اعمال و رفتار آحاد جامعه  و به مثابه‌ "میثاق ملی" و قانون موضوعی ظل آن «قانون مطبوعات»، فعالیتی دیگر از کار روزنامه‌نگاری را با نام «صبح آزادی» بی‌آغازیم .
دوم؛ فریادگر مطالبات مردمان سرزمین خود باشیم:
الف) مطالبات معوقه و برجای مانده، مغفول و یا مورد بی‌توجهی واقع شده در لایه‌های تودرتوی مناسبت‌ها وچرخه‌‌ی معیوب اداری و تبارسالار،
ب) انعکاس و انتشار اخبار و اطلاعات پیدا و پنهان سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی با احترام و حفظ حقوق و حرمت وآبروی افراد و اشخاص اعم از حقوقی و حقیقی و با اعتقاد و ایمان به منافع ملی و مصالح عمومی،
ج) کوشا در ترمیم و تصحیح رابطه‌ی دولت-ملت با همه محدودیت‌ها و محذوریت‌ها،
 با این امید که فردایی به‌تر و مطلوب‌تر در انتظار سرزمین عزیزمان باشد.
سوم؛ با هیچ گروه، دسته، حزب و اندیشه‌ای به شرط عدم دشمنی با منافع ملی و تمامیت ارضی سرزمین آرش و کوروش، نه سر ستیز و عداوت داریم  و نه اخوت و برادری از آن رو که به ورطه‌ی تحریف و اغماض فرو غلطیم. نقد و تحلیل، تنها محصول و کالای قابل ارایه و فروش ما در دکانی سه نبش با نام  "روزنامه‌نگاری" است. نوشتن و نوشتن و باز هم نوشتن تنها هنر ماست که بی‌غرض و بی‌تحریف و اغماض از ابراز و انتشار آن دریغ نخواهیم کرد. نقد و تحلیل مسایل مهم عرصه‌ی شطرنج  سیاست با چالشی منطقی و استدلالی با بازی‌گران و کنش‌گران این عرصه، بازگویی و بی‌پیرایه پرداختن به مصایب و چالش‌های روزمره‌ی جامعه در تمامی حوزه‌ها و خلاصه از آن‌چه که دانش روزنامه‌نگاری نوین در دو جمله‌ی کوتاه به ما آموخت؛ "روزنامه‌نگاری یعنی منعکس‌کننده خواست‌ها، اندیشه‌ها و مطالبات جامعه و ناظر بر عمل‌کرد حاکمیت و انعکاس آن به جامعه " و با تاسی از این تعبیر «عیب می جمله بگفتی، هنرش نیز بگوی» و البته به نقد و تحلیل موضوع‌هاو ارایه‌ی راه‌کاری عملی و شدنی با عنایت به امکانات موجود، خود را موظف خواهیم دانست.
چهارم؛ از میان انبوه حوزه‌های مهم خبری، حوزه‌های سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی، جان کلام و صد البته بیش‌ترین مطالب و اخبار رابه خود اختصاص خواهد داد.
پنجم ؛ «تحریم » امروزه چونان یکی از واژگان رایج ادبیات سیاسی و در لسان دیپلماتیک در حال چرخش است. تحریم از نوع و جنس اقتصادی آن که امروز کشور ما در یک بزنگاه تاریخی دچار آن شده، به گمان یکی از همین دست محصول‌های فرارفتارگرایانه از سوی جهان پیشرفته با هم‌راهی جهان نیازمند است، به سبب آن‌چه که «انحراف از تولید انرژی هسته‌ای» نامیده شد و چون میوه‌ی شفتالویی را می‌ماند که از تمامی یک باغ، تنها یک قاچ ازآن، آن هم بخش تلخ و گزنده‌اش نصیب ما شده است. تحریم که ‌این روزها از سوی دولت‌مردان ما از آن به عنوان «فرصت» یاد می‌شود ، بدون ورود به نقد و تحلیل این دکترین پر رمز و راز، انتظار نمی‌رود که به یک‌باره سرپوشی شود برای تمامی کاستی‌ها و نارسایی‌ها و یا احتمالن کم‌کاری بخش‌هایی از کارکرد نهادها و سازمان‌های خدمت‌رسان که کارکرد بسیاری از آن‌ها هیچ ارتباطی ارگانیک و به‌ذات با فلسفه‌ی تحریم نداشته و ندارند.
ششم؛ تحلیل و نقد جهان پیرامون نیز از گفتارهای فراوان ما خواهد بود. همان گونه که می‌دانیم جهان امروز، که از پس دو جنگ جهانی در قرن گذشته پا به هزاره سوم گذارد، هنوز هم یک «جهانی ناامن« به نظر می‌رسد، جهانی بی‌ثبات و فارغ از نزول بلایای طبیعی فراوان؛ گردن‌کشی‌ها و یاغی‌گری‌های برخی از دولت‌ها در مقام احترام به بدیهی‌ترین اصول و قواعد انسانی و اخلاقی، کشورگشایی‌های متاثر ازمطامع و منافع، زورگویی‌های ادواری حاکمیت‌های نامشروع علیه مردمان سرزمین خود و این اواخر هم به واقعیت تبدیل شدن افسانه‌های کهن قصه‌ها و داستان‌های خردسالان  با نام  "دزدان دریایی" و... . همه‌ی این‌ها به نوعی یک جهان متوحش و آنارشیک را آن هم در ابعاد جهانی به ذهن متبادر می سازد، جهانی که در دهه‌ی پایانی خود شاهد تحول شگرفی درعرصه‌ی علوم انسانی به خصوص در حوزه‌ی سیاست و روابط بین‌الملل بود، با ورود به  هزاره‌ی سوم که از آن به «دوران فرامدرن» یاد می کردند، با ادامه‌ی دکترین «هرج و مرج» در تئوری و اما در مقام پراگماتیستیک، با ته مانده‌های باقی مانده از اعمال و رفتارهای خشن و غیر انسانی که "توماس‌هابس" از آن با عنوان «وضع طبیعی» یاد می‌کند، همراه شد و سیمای سیاه خود را هر روز بیش از گذشته به رخ  کشید.
در چنین دنیایی تغییر هنجارها و ارزش‌ها، سیاست‌ورزی‌های ریاکارانه و آکنده از دروغ و فریب، منفعت‌طلبی‌های جابرانه تا به‌ آن‌جا پیش رفته و می‌رود که حتا در لایه‌های تحتانی و روابط میان فردی، اقلیمی و قومی آثار زیان‌بار خود را بر جای می‌گذارد. تغییرات و یا تبدیل  بسیاری از رفتارها و ره‌یافت‌ها  حتا به‌لحاظ تفیهمی، ادراکی و گفتمانی گواه ونتیجه‌ی ‌این دگردیسی جهان امروز ماست. با این اوصاف اما شاید تنها خوش‌بینی موجود می‌تواند این نکته باشد که تا مادامی که پدیده‌ی متداول حاکمیت‌ها و وجود زمینه‌ی دولت-ملت و نفوذناپذیری مرزهای سیاسی بر سرجای خود است، دستکم به جهات نظری و حقوقی، امنیتی از جنس «نسبی» را برقرار می‌سازد واز این رو می‌توان در عالم خوش‌بینی مدعی بود که جهان پیرامون ما در تقابل با این توده‌های کج‌دار و مریز از حداقل  اعتبار برخوردار و ارزش آن محفوظ مانده است اما این هرج و مرج حاکم بر روابط بین‌الملل و یا به تعبیر "توماس‌هابس" وضع طبیعی، خواسته یا ناخواسته بر همین مدار، در حال پیش‌روی و لاجرم محکوم به حیات است. این گونه است که به جرات باید گفت، امروزه نمی‌توان با ترسیم و سازمان‌دهی دیپلماسی بین‌الملل و الصاق آن به برنامه، بدون توجه به حاکمیت سیاست "هرج و مرج"  و یا به تعبیر ریالیستی آن "وضع طبیعی" به اهداف خود دست یافت چه آن که متاسفانه امروزه در جهانی زیست می‌کنیم که آرمان‌گرایی، واقع‌گرایی، رفتارگرایی و یا با ورود مقوله‌ای جدید با نام "فرارفتارگرایی" بر خلاف تئوری‌های نظریه‌پردازان و جامعه‌شناسان سیاسی و واضعان و طراحان حاکمیت‌های سیاسی، نتوانسته پاسخی مناسب و درخور به چالش‌های دست‌کم جوامع جهان سوم بدهد، جهانی که از با مشکلات بیش‌ترو بغرنج‌تری دست به گریبان است.
جهان، جهان سومی‌ها، سال‌هاست که با این پارادوکس، شعار پرطمطراق عدالت و آزادی در سخن و با خفقان و استبداد در عرصه‌ی پراتیک  مانوس شده‌اند و هم‌چنان در حال قربانی گرفتن و پرداخت هزینه  است. کشاکش‌های فرسایشی برای دست‌یابی به آزادی و استقلال در درون و برون با جنگ‌های صدساله، سی ساله و جهانی، منطقه‌ای و محلی برای دفاع از کیان خود از یک سو و در آرزوی دست‌یابی به حداقل‌هایی از دموکراسی و آزادی از سوی دیگر در تقابلی نابرابر با سلطه‌ی بین‌الملل در بیرون و با رگه‌ها و شاهرگ‌هایی از استبداد در درون خود از سویی، خون‌ها و جان‌های بسیاری را هدیه کرده و می‌کند.
همان‌گونه که آگاهیم جهان ما ملغمه‌ای است متجاوز از صد و نود و اندی دولت با فرهنگ‌ها و پیشینه‌های تاریخی و تمدنی متفاوت. جالب آن که در این بین هم هیچ حکومت و رهبر دولتی نیست که مدعی رفتار و عقلانیت در رفتار و کردار خود نباشد حتا حکومت‌های برآمده از کودتا. و از این رو همواره در مواجهه با افکار عمومی دنیا با عقلانیت معطوف به هدف و ارزش، همواره خود را از این بابت که عقلانیت آن‌ها با عقلانیت دیگران متفاوت و حتا در بسا موارد متناقض و عاری از توجیهات عقلانی شمرده شود، هراسی به خود راه نمی‌دهند. این‌گونه است که در جهان متکثر امروز همه‌ی حکومت‌ها داعیه‌ی رفتار عقلایی برای دفاع از آزادی، عدالت، دموکراسی و حقوق بشر و... را دارند، درحالی که در عالم واقع چنین نیست. به همین دلایل است که باید جهان امروز ما را در کنار نام‌هایی مطنطنی چون، جهان صنعتی و فراصنعتی، جهان مدرن و فرا مدرن، جهانی عاری از برده‌داری، جهان سرمایه‌داری و جهان پیش‌رفته اما با تغییر ماهیت این اشعار به شکل دیگری نامید، از دیدگاه مفهومی این جهانیست که در خوش‌بینانه‌ترین وجه می‌توان از آن با نام "جهان پارادوکسیکال"(متناقض) یاد کرد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر